بنویس مهلت موندن یه نفس بود...






محکوم به گناه

مطالب رمانتیک وعاشقانه

از جـدا شـدن نوشـتی رو تـن زخمی هر برگ

گـریه کـردمو نوشـتم نـازنینم یا تـو یا مـن...

به تـو گـفتم باورم کن میـون این همه دیــوار

تـو با خنده ای نوشتــی هم قـفـس خـدانگهدار...

بـنویـس مهـلت مــوندن یه نـفس بود

سـهم مـن از همـه دنیـا یه قفس بود...

بنویـس که خیـلی وقته واسه تـو گـریه نـکردم

سر رو شـونه هات نذاشتـم مثل دسـتات سـرد سـردم...

مـن که تو بن بست غربت زخمی از آوار پایـیـــز

فـکر چشـمای تو بـودم با دلـی از گـریه لبـریـز...

شب عاشقـونه ی مـن که حروم شد

مهلـت بودن با تـو که تـموم شد...

ندونستـم بایـد از تـو می گذشتـم

وقتـی از غربـت چشـمات مـی نوشتـم...

توسط تیلور

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:22 توسط تیلور| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت